تنها با تو

تنها با تو پارت ۹
از دید نویسنده:(خود جذابم😌)
روز ها و روز ها میگذشت و جین هر روز علاقش نصبت به هانا بیشتر میشد
اون واقعا عاشقش شده بود
هر روز عصر ها به حیاط پرورشگاه میرفند و در حالی که روی چمن های سبز دراز کشیده بودند به غروب خوشید نگاه میکردند
برای هم داستان میگفتند
از کلیله و دمنه تا رمئو و ژولیت
اتاقک کوچیک جین حالا پر از ریسه های کاغذی و گل های رنگی شده بود هانا کل اتاقک رو با  رنگ های مورد علاقشون بنفش و صورتی نقاشی کرده بود و کلی خاطره روی دیوار هاش نوشته بودند
حدود دو ماهی بود که هانا به پرورشگاه اومده بود و تقریبا همه ی بچه ها دوسش داشتن
.
.
.
روی تقویمش با مداد قرمز خط کشید
+دو روز....
از پنجره بیرون رو نگاه کرد
+بازم درخت گیلاس...
پیرهن صورتی رنگی پوشید و به حیاط رفت
+اینقدر بهش زل نزن!
هانا به طرفش یرگشت و لبخند زد!
=چرا؟
+ تموم میشه!
دختر خندید و بازم به دخت خیره شد
+اومدم بگم که....
فردا بیا اتاقک
=چرا؟
+کار مهمی دارم باهات!
=باشه!
+خب...پس....فعلا!
پسر با لبخند اونجا  و ترک کرد
کارای زیادی داشت که باید انجام میداد!
دیدگاه ها (۰)

تنها با تو پارت ۱۰( آخر)

هَن پارت ۱۴

فقط یکباره دیگر p28

تنها با تو پارت ۸

معشوقه دشمنP³⁸جسا از اتاقش بیرون اومد.لباس کوتاه مشکی رنگی ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط